كلوخ حسين مزاريان ، فرزند اباذر ، در دوازدهم فروردين سال ۴۳ ، در خانواده اي مذهبي، در بخش كاخك از توابع گناباد ، متولد شد. مادر شهيد در مورد نام گذاري وي ميگويد: «چون از ما سه پسر مرده بود، زمانيكه حسين را باردار بودم نذر كردم اگر پسر باشد وزنده بماند، او را كلوخ حسين بنامم. (۱)
قبل از دبستان به مكتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت. دوران ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش گذراند و دبيرستان را در مدرسه اميركبير به اتمام رساند. چون پدرش را از دست داده بود، همزمان با درس خواندن بعد از ظهرها براي تأمين مخارج تحصيلش ، سر كار ميرفت.(۲) عصرها كه خسته به خانه ميرسيد، لباسهايش را عوض ميكردو خود را مرتب كرده و براي رفتن به مسجد ورسيدن به نماز جماعت ، مهيا مينمود. نماز شبش را هيچگاه ترك نميكرد.
پسري با معرفت ، آرام وساكت بود. در مواقع بيكاري ، كشاورزي ميكرد . نسبت به اطرافيان برخوردي مهربان داشت . صبحها بعد از نماز و قبل از رفتن به مدرسه قرآن ميخواند و شبهاي جمعه ، حتماً براي شركت در دعاي كميل به مسجد ميرشاهي ميرفت. هنوز در دبيرستان تحصيل ميكرد كه دختر همسايه شان را به عقدش درآوردند. (۳)
در دوران قبل از پيروزي انقلاب هر شب براي آماده كردن پوسترهاي امام خميني (ره) و پخش عكسها و اعلاميهها با ديگران همكاري ميكرد و بعد از پيروزي انقلاب، در كلاسهاي عقيدتي و غيره در نگهبانيهاي سپاه هم شركت مينمود. هرگاه به ديدار خانوادههاي شهدا ميرفت ، آرزوي شهادت را زير لب زمزمه ميكرد. (۴)
مادر شهيد ميگويد: يك روز بعد از ظهر به خانه آمد وگفت :«مي خواهم به جبهه بروم» گفتم:« پسرم تو كه درس ميخواني ، چگونه ميخواهي به جبهه بروي ؟» گفت:« مادر شما كه اينقدر بي معرفت نبوديد» خيال كردم شوخي ميكند ، ولي او ساكش را بست و خداحافظي كرد. (۵)
او كه در جبهه به عنوان راننده تانك خدمت ميكرد(۶) ، نوزده ساله بود كه بر اثر اصابت تركش به سر، در منطقه شرهاني پر كشيد. پيكر پاكش را در گلزار شهداي كاخك به خاك سپردند. (۷)
روحش شاد
۱٫ صادقي ، صغري ، سرگذشت پژوهي ، ص۱
۲٫ مزاريان ، علي ، سرگذشت پژوهي ، ص ۳
۳٫ صادقي، صغري، سرگذشت پژوهي ، ص۳
۴٫ همان ، ص۵
۵٫ همان ، ص۴
۶٫ صادقي ، زهرا ،سرگذشت پژوهي ، ص۵
۷٫ فرم اطلاعات آماري شهيد